سه شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ ۱۳:۰۷
IOTC
یکشنبه / ۱۶ فروردین ۱۳۹۴ / ۱۷:۲۸
سرویس : خارک
کد خبر : ۸۸۹
گزارشگر : ۲
سرویس خارک

روزگار زنان در دروازه صادرات نفت ایران

زیستن در جزیره ای نفتی با آب و هوایی طاقت فرسا مشکل است به ویژه برای زنان. اما این شرایط مانعی بر سر راه حضور زنان در بزرگترین قطب صادرات نفت ایران نبوده است.

روزگار زنان در دروازه صادرات نفت ایران

«هر بار که از پنجرۀ هواپیما، آبهای نیلگون خلیج فارس را می بینم و دقایقی بعد هواپیما بر ساحل جزیرۀ خارگ فرود می آید، حیرانم. دانش آموز که بودم معلم انشاء با طرح یک سوژه تکراری هر سال نظر ما را برای شغل آینده مان می پرسید و من  هرسال به طور مصمم می نوشتم که می خواهم مهندس شوم. با اینکه تقریبا همۀ بچه ها معلمی و دکتری را انتخاب می کردند و احتمالا از نظر همه برای یک دختر شغل مناسبتری بود اما آن مشاغل با روحیات ماجراجویانۀ من زیاد جور نبود. وقتی هم که دفترچه کنکور را پر می کردم، همۀ انتخابهایم رشته های مهندسی بود و در تصوراتم تحقق رویاهای نوجوانی ام بیشتر از توجه به هر چیز دیگری اهمیت داشت. دورۀ لیسانس و بعد هم فوق لیسانس را به عشق انجام کار مهندسی گذراندم و برای تحقق خواسته هایم جویای کار شدم.
مثل هزاران بیکار جویای کار، به هیچ آگهی استخدامی و نیمه استخدامی رحم نکردم. حاضر بودم برای داشتن یک کار مرتبط با رشتۀ تحصیلی ام، تا قلۀ قاف بروم یا نه، بهتر بگویم دل به دریا بزنم. آن روزها، مادرم در کنارم می نشست تا با ترفندهای مادرانه، مرا از تصمیمهای عجیبی که در سر داشتم منصرف کند. شش ماه بیکاری و خانه نشینی، مرا مصمم تر از همیشه کرده بود و بنابراین وقتی فهمیدم در آزمون استخدامی شرکت ملی نفت قبول شده ام، برایم مهم نبود که شرایط این کار اقامت اقماری در یکی از جزایر نفتی و نظامی در خلیج فارس است، جایی که راهی خاکی به بیرون ندارد و جز با کشتی یا هواپیما دسترسی به آن ممکن نیست.
بی توجه به التماسهای مادرم که می خواست در کنارشان بمانم چمدانها را بستم و راهی تهران شدم، با اینکه سه برابر ظرفیت نیرو جذب کرده بودند و باید گزینش می شدم اما تمام توان خود را متمرکز کردم تا از دو رقیب خود گوی سبقت بگیرم.
احساس می کردم سرنوشت دارد مرا به سمتی که رویاهایم بود می کشاند و چند وقت بعد، نتیجه همان شد که می خواستم. کوله بار اقامت و زندگی را به قصد 2 هفته کار در جزیرۀ خارگ و 2 هفته استراحت در کنار خانواده بستم. هیچ وقت از خاطرم نمی رود اولین بار که در جزیره خارگ قدم می زدم، تصور نمی کردم اینجا جایی است که پروانه هم دارد. وقتی با حالتی متعجب و ذوق زده پروانه ها را با چشم همراهی می کردم، شخصی که برای همراهی من آمده بود با خنده گفت در مورد اینجا چه فکری کرده ای، اینجا آهو هم دارد.
 فصل بهار بود و سرسبزی جزیره بیشتر در نظرم نمایان بود. هرچند که قیاس آن با مناطق شمالی کشور-جایی که 23 سال در آن زندگی می کردم- قرابتی نداشت اما پوشش گیاهی این جزیره و وجود درختان کهنسالی که ریشه هایش از تنۀ درخت آویزان بود، بیشتر نظر مرا جلب می کرد و ناخودآگاه مرا به یاد درختی که در کارتون خانواده دکتر ارنست دیده بودم می انداخت.
اکنون حدود 8 سال از آن روز می گذرد و رفت و آمد هر دو هفته یکبار من به این جزیره تقریبا دیگر عادی شده است. جزیره ای که وقتی دو هفته در آن اسکان دارم با حس و حال دوری از خانواده و دلتنگی غروبهای دریا به پایان می رسد و وقتی خاک جزیره را به قصد استراحت دوهفته ای به شهر خود ترک می کنم، دوری اش را فقط می توانم همان دو هفته تحمل کنم. انگار خاک جنوب مرا هم پاگیر کرده است.»
اینها صحبتها و خاطرات یکی از زنان اقماری در جزیره خارگ است. زنانی متخصص و پرتلاش که دوشادوش مردان صنعت نفت مشغول خدمت به میهن اسلامی هستند. ادامه این گزارش را بخوانید.

شبی در خوابگاه زنانه کارکنان اقماری خارگ
پا به حیاط نسبتا بزرگی با دیوارهای بلند می گذارم. حیاطی که در آن دو دوچرخه در گوشه ای خاک می خورد. پس از استقبالی گرم از سوی مسئولان خوابگاه،  به طرف راهرویی نسبتا طولانی راهنمایی می شوم. انتهای سالن به اتاق یکی از دختران خوابگاه دعوت می شوم. سکوت اتاق را صدای خانمی که تلاش می کند از من پذیرایی کاملی کند و  اخبارگوی تلویزیون شکسته اند. تعدادی از خانمها که اکنون دو هفتۀ کاری خود در جزیرۀ خارگ را سپری می کردند، یکی بعد از دیگری حضور خود را با صمیمیت اعلام می کنند و برای خوشامدگویی و صحبت پیرامون مسائل صنفی به اتاق ما می آیند.
برخی نیز که احساس می کنند مشکلات صنفی آنان هیچگاه حل نمی شود، فقط احوالپرسی ای می کنند و اتاق را ترک می کنند. زینب که میزبانی اتاق را بر عهده دارد، سعی می کند پیرامون مشکلاتی که خود و دوستانش در اقامتگاه و محیط کار دست به گریبانند بگوید.
او می گوید: برای اکثر ما که از شهرهای مختلفی از کشور برای کار آمده ایم، داشتن آرامش فکری اهمیت بالایی دارد و باعث می شود شرایط کار در این جزیره را راحتتر بپذیریم، اما بسیاری اوقات مشغله های کار و زندگی و شرایط بعضا تبعیض آمیز کارکنان نسبت به یکدیگر، ما را از آرامش روحی دور می کند.
دوچرخه سواری هم دردی دوا نکرد
یکی دیگر از زنان اقماری مقیم خوابگاه می گوید: در اقامتگاه زنان به جز دو دوچرخه ای که مدتهاست کسی حوصله ای برای استفاده از آن ندارد، امکانات تفریحی خاصی وجود ندارد و برای استفاده از امکانات استخر و سالنهای بدنسازی و سایر ورزشها باید در ساعات محدودی به بیرون از محل خوابگاه مراجعه کرد و این امر اغلب برای زنان که ساعات طولانی در محل کار حضور دارند، توام با خستگی است و جذابیتی ندارد.
 آشپزی راهی برای رهایی از تنش
او می گوید: بسیاری اوقات خانمها آنقدر در محیط کار خسته می شوند که بعد از اتمام ساعات کاری تمایلی به ورزش کردن ندارند. در این مواقع حتی یک آشپزی ساده و پختن غذایی سبک در خوابگاه و دور هم خوردن آن غذا می تواند خانمها را از تنش روحی و استرس کاری در آن روز  آزاد کند. اما متاسفانه در این اقامتگاه آشپزخانه ای با حداقل تجهیزات پخت و پز وجود ندارد و درخواستهای ما برای راه اندازی یک آشپزخانه کوچک هنوز نتیجه نداده است.
جای خالی کلاسهای هنری
زیستن در جزیره ای نفتی با آب و هوایی طاقت فرسا مشکل است به ویژه برای زنان. اما این شرایط مانعی بر سر راه حضور زنان در بزرگترین قطب صادرات نفت ایران نبوده است. پرداختن به هنر به عنوان یکی از راههای افزایش میزان رضایتمندی افراد از محیط کاری که نیمی از عمر خود را در آنجا سپری می کنند، می تواند به بالا بردن روحیه افراد کمک کند. پرداختن به خوشنویسی و نقاشی و هنرهای دستی و ایجاد امکانات رفاهی برای دسترسی به مجلات و نشریات روز و کتابخوانی از جمله مواردی است که می تواند در ساعات فراغت از کار انجام شود. زنان شاغل در جزیره خارگ که در هشت ماه از سال گرما، شرجی و خاک آلودگی هوا را تحمل و در چنین شرایطی باید کار و زندگی کنند، نیازمند برنامه ریزی فرهنگی برای اوقات فراغت خود هستند. اوقاتی که اگر درست گذرانده شود می تواند فرصتهایی برای ارتقاء در کار و افزایش بهره وری ایجاد کند. به یقین جایگزینی نشاط و سر زندگی با روحیه ناشاد و افسرده آنهم در شرایط دشوار آب و هوایی سخت می تواند آسیبهای روحی و روانی احتمالی را به حداقل ممکن برساند. آسیبهایی که اگر فکری برای آنها نشود می تواند به اضطراب و افسردگی مزمن تبدیل شده و مدتها زندگی را به کام زنان تلخ کند.

گزارش/ منیره شاه حسینی

(یکشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۴) ۱۷:۲۸
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید