دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ ۰۶:۴۸
IOTC
چهارشنبه / ۷ مهر ۱۳۹۵ / ۱۰:۵۴
سرویس : عمومی
کد خبر : ۱۸۶۵
گزارشگر : ۲
سرویس عمومی

برگزاری کارگاه آموزشی متوازن سازی کار و زندگی

کارگاه آموزشی متوازن سازی کار و زندگی برای بانوان شاغل در شرکت پایانه های نفتی ایران به همت روابط عمومی و امور بانوان این شرکت در پایانه نفتی خارگ برگزار شد.

برگزاری کارگاه آموزشی متوازن سازی کار و زندگی
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شرکت پایانه های نفتی ایران، دکتر فاطمه مهاجرانی استاد این دوره آموزشی توضیح داد: چگونه می توانیم بین نقش های متعددی که داریم تعادل ایجاد کنیم؟بین یک مدیر مسئول و مادری که باید به فرزند خود رسیدگی کند و زنی که برای همسر خود همسرداری کند چگونه می شود تعادل برقرار کرد؟
اولین نکته این است که ما بپذیریم که گاهی اوقات اشتباه می کنیم.پس روی تابلو ذهن مان این را حک کنیم که : ما اشتباه می کنیم.
وقتی این جمله را قبول کردیم از خودمان ، می پذیریم که بهبود پیدا کنیم. ولی اگر در برابر اطرافیان مان گارد گرفتیم که اشتباه نمی کنیم این در حقیقت معضل بزرگی است.
انسان به حکم انسان بودن توانایی محدودی دارد. پس چون توان محدودی دارد ،حتما اشتباه می کند. حتی اگر فرد نهایت دقت خود را نیز بکند ، باز هم باید درجاتی از خطا را بپذیرد.یکی از مسائلی که باعث بروز اشتباه می شود ، عدم توازن و تعادل است بین کار و زندگی.
در دوران های گذشته ، برای یک زن ، بیشترین سهم را خانواده داشته و سپس اجتماع و در نهایت خود فرد. اجتماع ، سهم پررنگی برای یک زن نداشته و این اجتماع محدود بوده به جلسات خانوادگی و دورهمی و در قشرهای فرهیخته تر ، جلسات قرآن. زن ، یک خرده سازمان بوده در درون خانواده و ماهیت مستقلی از خود نداشت. در زمان حاضر به دلیل شاغل بودن زن و حضور زن در اجتماع ، وی سهم بیشتری از جامعه می برد ولی باز هم در نهایت کم بودن سهم فرد از توجه به خود و پرداختن به خود است که در این مورد با زن های نسل گذشته مشترک بوده است.
حتی شاید بتوانیم بگوییم که سهم هر یک از افراد خانواده از خودشان به نسبت گذشته بسیار کمتر شده است.یعنی حتی از مادران خودمان هم کمتر برای خود وقت می گذاریم. ممکن است بیشتر از آنها به آینه نگاه کنیم ولی در حقیقت برای خودمان وقت صرف نمی کنیم و وقتمان را برای رفتن به آرایشگاه و... صرف می کنیم.کمتر به این فکر هستیم که چه بلایی بر سر روح مان آمده است.
دوستان آنچه در زندگی مهم است ایجاد هارمونی بین نقش هایی است که داریم. هارمونی یک تعادل معمولی نیست بلکه تعادلی است که از دل آن یک کنسرت یا ارکستر بیرون می آید.هارمونی در حقیقت یک تعادل موزون است.
سوالی که مطرح است این است که آیا با این نقش های متعدد که در کار و زندگی داریم می توان این تعادل موزون را برقرار کرد؟اگر نتوانیم به آن هارمونی برسیم دوستان ، زندگی را باختیم.کم ندیدیم مادرهایی را که چندین فرزند به دنیا آورده و بزرگ کرده اند و در نهایت گفتند نفهمیدیم زندگی مون چطور گذشت و همینطور زن هایی که بعد از عمری کار کردن گفتند که هیچ لذتی از زندگی نبردیم.
لذت بردن از زندگی این هارمونی را به وجود خواهد آورد. هارمونی به وجود آمده در حقیقت سازهای زندگی ما را با هم کوک می کند و به تعادل می رساند.
حال ، ارکستر زندگی ما چگونه باید نواخته شود؟ 
ما نباید اینگونه فکر کنیم که سازمان و خانواده دو سر یک طناب هستند که کدام دارند ما را می کشند تا خفه شویم.بلکه ما باید نقش هایی که داریم را مدیریت کنیم و این یک امر گریزناپذیر است.
عاملی که کمک کننده هست ، خود ما هستیم.
اگر این هارمونی و تعادل به وجود نیاید ، ما از سازمانی که در آن کار می کنیم خوشمان نخواهد آمد. از سازمان  و از کار فرار می کنیم و فرار سازمانی به وجود خواهد آمد.
در کشوری مثل ژاپن 89 درصد و در آمریکا 66 درصد تولید ناخالص ملی را منابع انسانی آن کشورها خلق می کنند ولی سهم ایران در این زمینه حدود 20 درصد است.چرا؟ چون در ایران نفت داریم.
وقتی ما از کار خود راضی نباشیم ، غیبت از کارمان زیاد می شود و بهره وری مان پایین می آید.در ایران کارمندان ما در مجموع نارضایتی خیلی بالایی از کار خود دارند که خیلی از موارد آن نا بجاست.
در مدیریت ، مزد فرد اینگونه تعریف می شود: سهم عامل کار از ارزش افزوده سازمان.
واقعا بسیاری از کارمندان ما این حقوقی که می گیرند حق آنهاست؟بدون این که ارزشی برای سازمان خود خلق کنند؟هر روز به سر کار می آیند و اینترنت مصرف می کنند، ایمیل شان را چک می کنند ، چای می خورند و با همکار خود حرف می زنند و غیره...
اگر به اندازه کافی از کارمند کار نخواهیم ، نارضایتی و بیکار به وجود می آید و این بیکاری عامل فساد سازمانی است. این فرد کم کم شروع می کند به ایراد گرفتن و زیر پای دیگران را خالی کردن.و این سازمان دیگر سازمان بهره وری نهواهد بود.
در کشور ما با حدود 70 میلیون نفر جمعیت ، تنها به 800 هزار نفر نیروی خدمات عمومی نیاز است ولی در حال حاضر حدود سه و نیم میلیون نفر در شغل های خدمات عمومی مشغول به کارند که این مازاد است.
ما در ادارات نیروهایی داریم به عنوان کارشناس که واقعا کارشناس نیستند و سبب بهره وری پایین سازمان ها خواهند شد.
طبق آنچه مرکز آمار منتشر کرده است سهم هر کارمند ایرانی از کار حدود 45 دقیقه است.اگر ما راضی نباشیم نمی توانیم خوب کار کنیم و این خیلی مهم است.اگر در سازمانی نارضایتی بالا باشد ، درصد مسئولیت پذیری و مشارکت پایین می آید.این درحالی است که در کشورهای اسکاندیناوی که مشکل اقتصادی هم ندارند هر فرد به طور متوسط در 12 تا 15 NGO عضو هست.
به این نکته توجه کنیم که اعتماد ، سرمایه اجتماعی است و این سرمایه در کشور ما به شدت در حال نزول است.عامل ایجاد تغییر خود انسان است و ما باید از خود شروع کنیم تا بتوانیم تغییر ایجاد کنیم.
مفهوم موفقیت: یعنی یکسری هدف برای خود تعریف کنیم تا به خشنودی برسیم. پول ، مدرک تحصیلی و... هیچ کدام عامل موفقیت نیست.موفقیت یک پدیده روحی روانی است و باید در قلب ما اتفاق بیفتد.
موضوعات مالی هدف غایی نیست و پول فقط در کوتاه مدت ما را خشنود نگه می دارد.در یک تحقیق سازمانی نشان داده است که مشوق های مالی تنها در کوتاه مدت برای کارمندان رضایت ایجاد می کند و پس از مدتی عملکرد فرد دوباره پایین می آید.تنها راهی که می توان فرد را به یک عملکرد خوب و ثابت رساند دادن مشوق های غیرمادی و روحی است یعنی فرد را به جایی برسانیم که احساس خوب و موفق بودن بکند. این ها موضوعات دهه 60 دنیاست و ما خیلی عقب هستیم.
دنیا در دهه 60 میلادی گفت : موفقیت وابسته به عوامل بیرونی نیست. موفقیت در درون هر فردی نهفته است.باید در خودت بگردی و پیدا کنی . موفقیت را باید پرورش داد چون نیاز به رشد دارد.
موفقیت با یک درد شروع می شود همانند تولد فرزند ولی بعد نیاز به پرورش و رشد دارد وگرنه از بین خواهد رفت.پس بر روی چیزهایی که برای شما اهمیت دارد تمرکز کنید.
یک لیست از موضوعات با اهمیت زندگی خود تهیه کنید.و برای آن تلاش کنید چون وجود انسان لایتناهی است و اگر بی هدف باشد و یا بر روی هدف خود تمرکز نکند ، نمی تواند به جاهای بزرگ برسد.
دوستان ما محدودیت زمان و توان داریم. ما مگر چقدر زنده ایم؟ چقدر توان داریم که بدون تمرکز به همه چیز فکر کنیم؟
پس :
موفقیت را برای خود تعریف کنید.
برای آن تلاش کنید
برای خود زمان بگذارید.
پس از رسیدن به موفقیت از خود قدردانی کنید.
آدم موفق کسی است که اگر به هدف اش رسید ، آن را جلوتر ببرد و آن را توسعه دهد.در ان نقطه ثابت نماند و زود قانع نشود.
اگر به مرزهای بزرگی رسیدیم ، باز هم بزرگتر خواهیم شد. توانایی هایمان را توسعه خواهیم داد. بر استرس و خشم خود فائق خواهیم آمد ، به روابط مان بهبهود خواهیم بخشید و رفتار جرات مندانه پیدا خواهیم کرد.
تعادل رمز بقای ماست. 
اگر می خواهیم تغییر کنیم نباید اجازه بدهیم ارزش های ما شکسته شود.ارزش های ما و اعتقادات ما باید در یک پوسته ای آنقدر محکم باشد که هیچ چیز نتواند آن را بشکند.
اگر به من بگویند تو نمی توانی این کار را انجام دهی قطعا عصبانی می شویم ولی باید با کنترل خشم خود و رفتار جرات مندانه از خود دفاع کنیم و بگوییم شما از کجا می دانید که نمی توانم؟
البته اینها به شرطی است که تخصص آن کار را داشته باشیم که در غیر اینصورت رفتار جرات مندانه ما بسیار بسیار مشکل آفرین خواهد شد.
اگر عصبانی شدیم و جیغ کشیدیم ، بازنده ایم. ما باید اصول مذاکره را بلد باشیم و جرات مند باشیم.
در محل کار : حقیقت را از واقعیت جدا کنیم.اگر توانستیم تغییر دهیم که تغییر می دهیم.اما اگر نتوانستیم ، باید واقعیت را بپذیریم. ضمن این که توصیه نمی شود که دیگران یا محیط اطراف را تغییر دهیم بلکه آن که باید تغییر کند خود ما هستیم. هیچ جیز غیر از خودمان را نمی توانیم تغییر دهیم.
در فرایند تغییر البته باید خود را به گونه ای تغییر دهیم که ارزش ها و اعتقاداتمان تغییر نکند.هدف ما در نهایت این است که سخت کار کنیم و سخت هم لذت ببریم.
موفقیت حاصل رضایت بخشی و تعادل است.
پس باید اول برای خودم برنامه ریزی کنم و معیارهای خوشحالی خودم را تعیین کنم که چه چیز مرا خوشحال می کند؟
دوم این که باید با دیگران تعامل داشته باشیم و با آنها به یک فهم مشترک برسیم.رمز تعامل ، دیالوگ است.متاسفانه در دیالوگ در جامعه ما بسته است.
زن و شوهر ، مادر و فرزند با هم حرف نمی زنند.حرف زدن ما در خانواده با هم کم شده است.دئستان سعی کنیم به جای حمله ، همدلی کنیم با یکدیگر.در روابط مان شنونده خوبی باشیم که رمز تفاهم است.
قضاوت نکنیم. ابوسعید ابوالخیر می گوید: داوری ، کافری است. با داروی های خود کافری نکنیم.
خلق کردن تعادل ، موفقیت زندگی زنان شاغل است.و این یک شبه اتفاق نمی افتد و بسیار جای کار دارد.
ما باید از هر کاری که در حال آن انجام آن هستیم لذت ببریم. اگر آشپزی می کنیم ، اگر بچه داری می کنیم ، اگر کار اداری می کنیم ، همه اینها باید برای ما لذت بخش باشد. دوستان ذهن ما مانند یک حیوان گرسنه است اگر خوراک به آن ندهیم هر چیز که در اطرافش باشد می خورد. پس باید برای ذهن یک خوراک خوب فراهم کنیم مثل کتاب ، موسیقی و غیره...
اگر ذهن خوراک خوب نداشته باشد شروع می کند به قضاوت کردن دیگران و مرور گذشته ها.ذهن ما می چسبد به موضوعات و ما باید این چسبندگی ذهن را کم رنگ کنیم.ما باید کار خود را دوست داشته باشیم و اگر جایی از کاری لذت نمی بریم خودمان را دلداری بدهیم.باید در آ لحظات بر روی چیزهایی تمرکز کنیم که حال ما را خوب می کند.
سازمان بهداشت جهانی یکسری مهارت هایی را که لازمه زندگی خوب هستند تعریف کرده است:
مهارت های اجتماعی ، حفظ سلامت خود و محیط زیست ، همدلی ، همزبانی ، مهربانی ، بخشش ، مهارت های تفکری ، تفکر نقاد ، تفکر سیال و پویا ، عدم جزمیت و غیره...
پذیرش واقعیت به حل مشکلات کمک خواهد کرد.برخی اوقات چاره ای نیست. در عوض باید خوشحال بود که انسان قوی هستیم و از پس مشکلات برآمده ایم.زنی که باردار است و هم کار اداره و هم کار منزل را می کند موجود قوی هست و این دل سوختن ندارد.
حس ترحم له می کند ما را و ما نباید اجازه ترحم به دیگران بدهیم و خودمون را هم در خور ترحم ندانیم.ویژگی زن این است که در هنگام مواجهه با مشکلات حرف بزند. کمی آرامش به خرج دهیم و کمی مدارا کنیم.اگر می خواهیم حرف بزنیم جلوی آینه با خودمان حرف بزنیم نه با کسی که حرف زدن با او برای ما هزینه دارد.
دوستان یادمان باشد که رفتار ما باید سنجیده و متین باشد و بتوانیم موضوعات زندگی مان را جمع کنیم.ما باید حس کنترل و استرس را قویا داشته باشیم.
روانشناسان اعتقاد دارند اگر بین آن چیزی که باور ماست و ان چه که عمل می کنیم فاصله زیاد باشد در دراز مدت دچار مشکلات زیادی خواهیم شد.بین ذهن و عمل ما باید یکپارچگی وجود داشته باشد.برای این که مسیر تغییر را خوب طی کنم باید چند عنصر را به خوبی با همدیگر ربط دهم.
اول اینکه هوش هیجانی خوبی داشته باشم و بفهمم ارتباط با آدمها یعنی چه؟
در دهه 70 میلادی می گفتند هر که هوش ریاضی خوبی داشته باشد و مهارت حل مساله بلد باشد انسان موفقی است اما در دهه 80 میلادی هوش اجتماعی مطرح شد و گفتند انسان موفق کسی است که فن مذاکره بلد باشد و بتواند خوب ارتباط بگیرد.بتواند قدرت تحمل بالایی داشته باشد و تاب بیاورد.
از سالهای 2010 به بعد هوش معنوی هم مطرح شد که به معنای اعتماد و دلگرمی و اعتقاداست. مدیرانی که هوش معنوی خوبی دارند عملکرد مدیرتی بهتری هم دارند. کسانی که می دانند با همه تلاشی که می کنند اگر شکست خوردند نباید بمیرند.
نقش ما نباید با هویت ما یکی باشد. ما پزشک ، پرستار ، مهندس و یا معلم هستیم و این فقط نقش ماست ولی هویت ما نیست.ما بعد از سی سال که بازنشست شدیم نباید هویت مان را از بین برده باشیم.کسانی که هویت ضعیفی دارند قطعا دچار مشکل خواهند شد.باید نقش را از هویت جدا کرد.
معیارهای هوش هیجانی و مدیریت صحیح هیجانات:
وقتی که ما عصبانی می شویم دیگران مسئول عصبانی شدن ما نیستند.آنها گناهی نکرده اند که باید عصبانیت ما را تحمل کنند.وقتی کسی را می شکنیم و به او توهین می کنیم پس نباید انتظار محبت داشته باشیم.
ما حق شکستن هیچ انسانی را نداریم و مطمئن باشد آن لحظه که دیگران را می شکنید کسی را خلق خواهید کرد که شما را خواهد شکست.پس احساسات دیگران را به هنگام عصبانیت خودتان در نظر بگیرید.
اقدامات مان را باید هماهنگ کنیم با ارزش هایمان. ارزش های ما باید مبتنی باشد بر اصول اصیل انسانی  مانند صداقت ، مهربانی ، قدردانی و غیره.ما باید ویژگی های خوب را در کنار هم بچینیم و از آن یک بسته درست کنیم. ما کافی است که تنها یکی از صفات خدا را در طول یک سال داشته باشیم. یک سال کریمانه زندگی کنیم و سالی دیگر ستارانه...
واقعا چقدر ستار و یا کریم بوده ایم؟ چقدر کمک کردیم به دیگران؟ چقدر به ما گفتند چیزی را نگو و گفتیم؟
ما باید پای اعتقادات و ارزش های اصیل خود بایستیم. ضرر نمی کنیم.انسان اگر با ارزش های اصیل زندگی کند انسان ارزشمندی خواهد شد و شخصیت خود را کوچک و حقیر نخواهد کرد.
هر کسی ارزان خرد ، ارزان دهد       گوهری ، طفلی به قرص نان دهد (مولانا)
گاهی ما شخصیت خود را به قرص نانی می دهیم و این فاجعه است.
سعی کنیم یادگیرنده باشیم. دنیا به سمت یادگیری مادام العمر حرکت می کند.ما باید از هر چیزی ، چیزی یاد بگیریم. از طبیعت ، نو شدن را. از پرنده ، پرواز . از ماهی ، شناور بودن و از گل ، شکوفایی را.
اگر می خواهیم بین کار و زندگی تعادل ایجاد کنیم ، باید بین نقش هایمان ، معیارهایمان و هدف هایمان ، موفقیت ایجاد کنیم.این سه را به خوبی با هم ترکیب کنیم.نقش های قوی قبول کنیم.نقش هایمان را از هویت مان جدا کنیم و بپذیریم که این فقط یک نقش است.اگر رئیس اداره ای هستیم ، این تنها نقش ماست و هویت ما نیست.
اگر می خواهیم به زندگی آرمانی خود برسیم باید به شیوه تفکر و سبک زندگی خود توجه کنیم و ببینیم که چگونه زندگی می کنیم؟آیا آنگونه که واقعا شایسته ماست؟می توانیم بهتر و لذت بخش کار کنیم. می توانیم لطیف تر ببینیم.می توانیم آرام تر برخورد کنیم. باید قوی باشیم.
پس دوستان برای خودمون وقت بگذاریم. ما در زندگی هیچ سرمایه ای به جز وقت نداریم. ما فقیر هستیم پیش خداوند.چیزی نداریم جز وقت. پس باید از او بخواهیم که به ما عنایت کند که از وقتی که داریم در جهت رشد خود استفاده کنیم.
در آخر به جمله ای از آندره ژید بسنده می کنم که : بکوش تا عظمت در نگاه تو باشد نه در آنچه که بدان می نگری.
ان شااله همه لحظات شما پر از آرامش و شکوفایی باشد.
(چهارشنبه ۷ مهر ۱۳۹۵) ۱۰:۵۴
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید